جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


تبلیغ بانک ها در صفحات
ربات ساز تلگرام در صفحات
ایمن نیوز در صفحات
.. سیستم ارسال پیامک ..
سيري در زندگاني ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي (ره)
-(4 Body) 
سيري در زندگاني ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي (ره)
Visitor 336
Category: دنياي فن آوري
آيت الله فهري در مورد زندگي آيت الله ميرزا جواد ملکي تبريزي نقل مي کنند :
يکي از مردان پيشتاز اين راه مرحوم عارف بالله آية الله حاج ميرزا جواد ملکي ـ قدس الله نفسه الزکيه ـ است که در اين ميدان گوي سبقت از همگان ربود.
اين مرد بزرگ با اينکه در مقام عرفان مقامي بس والا دارد و از اعظم فقهاي « صائنا" لنفسه، حافظا" لذينه، مخالفا" لهواه و مطيعا" لامر مولاه» به شمار مي آيد .
اوايل عمر شريفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس اساتيد بزرگ حاضر شده و استادش در « فقه» ، مرحوم آية الله رضا همداني و در « اصول » ، علامه ملا محمد کاظم خراساني و در « عرفان و اخلاق و سلوک» ، آية الله آخوند ملا حسينقلي همداني ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ بوده است.
سال تولد ايشان در دست نيست ولي از کتابي در « فقه » که يکي از فضلاي معاصر به آن دست يافته و از مؤلفات ايشان و در پايان آن نوشته شده معلوم مي شود که به سال 1312 هـ . ق مؤلف در عنفوان جواني بوده است.
به هر حال ؛ ايشان در حدود سال 1321 هجري قمري به ايران آمده و در زادگاه و موطن اصلي اش تبريز به ترويج و تهذيب پرداخت و در اوايل مشروطه به سال 1329 هجري قمري به خاطر نامساعد بودن اوضاع تبريز به قم هجرت فرمود و در قم به ارشاد سالکان و تربيت مستعدان مشغول بود تا آنکه مرحوم آية الله العظمي شيخ عبدالکريم حايري يزدي در سال 1340 هـ . ق از اراک به قم تشريف آورده و به اصرار مرحوم مجاهد شيخ محمد تقي بافقي که از دوستان مرحوم ملکي بوده و پس از استخاره و آمدن آية شريفه ( وأتوني بأهلکم أجمعين) [ سورة يوسف (12)، آيه 93؛ يعني همه نزديکان خود را نزد من بياوريد]، تصميم به ماندن در قم و تأسيس حوزه علمي فعلي را مي گيرد و دوستان و شاگردان آية الله حايري نيز که در اراک بودند به قم مهاجرت مي کنند.
مرحوم حاج شيخ عباس تهراني نيز که جزء مهاجرين بودند در قم به جمع مرحوم ملکي و بافقي مي پيوندد و کانوني از اخلاق و تهذيب نفس تشکيل مي دهند که ثمرات ارزنده اي داشته و افراد شايسته اي تربيت يافته اند.
مرحوم ملکي، درس فقهي داشته اند که عنوانش « مفاتيح الشرايع في الفقه» مرحوم فيض کاشاني بوده و نيز دو مجلس اخلاق داشته: يکي در منزل براي خواص بوده و ديگري در مدرسه فيضيه براي عموم که جمعي از بازاريان قم نيز در آن درس شرکت داشته اند.
نماز جماعت را در بالاي سر حضرت معصومه عليها السلام اقامه مي کرده و امام خميني - ره - در نماز جماعت ايشان و در درس اخلاق که در منزل براي خواص مي گفته، حاضر مي شدند.
مرحوم حجة الاسلام شيخ مهدي حکمي قمي مي فرمودند:
از ثمره مشروطه که خدا به ما عطا فرمود اين بود که وسيله شد حاج ميرزا جواد آقا در قم ساکن شود.

تاليفات ايشان

مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي علاوه بر تربيت نفوس مستعده در زمان حيات پر برکت خود آثار ارزنده و گران سنگي به جي گذاشته است از جمله:
1- اسرا الصلاة- به زبان عربي که به فارسي هم ترجمه شده است.
2- المراقبات يا اعمال السنة- عربي که به فارسي هم ترجمه شده است.
3- رساله لقاء الله- عربي که به فارسي هم ترجمه شده است.
4- کتابي در فقه- هنوز چاپ نشده است.
5-رساله ي در باب حج
6- حاشيه فارسي بر غية القصوي ترجمه عروة الوثقي

اثر موعظه استاد

آيت الله سيد حسين فاطمي قمي نقل مي کنند : معصوم عليه السلام فرمود: موعظه چون از قلب بيرون آيد داخل قلب مي شود و اگر مجرد زبان شد از گوش تجاوز نمي کند.
مواعظ ايشان ـ طاب ثراه ـ چنان بود که گويي آتش در دل جُلساء مشتعل مي نمود، چنان بود که گويا انسان را از اين نشئه خارج و به عالم ديگري داخل مي کند، ولي چون از مجلس ايشان خارج مي شديم با هر يک از مجلسيان آن مرحوم تماس مي گرفتم باز همان حال غفلت در او بازگشت کرده بود؛ از بعد ايشان پيوسته آرزوي يک چنين مجلسي را دارم و به دست نمي آورم.

مراتب حب جاه

از فرمايشات مرحوم ملکي ـ رحمة الله عليه ـ اين بود که فرمودند:
در مجلس استادم جناب آخوند ملاحسينقلي همداني مذاکره حب جاه شد.
من عرض کردم: بحمدالله من حب جاه ندارم!؟
[ آخوند همداني] رو کرد به مرحوم حاج شيخ کاظم و فرمود:
ببين ميرزا جواد چه مي گويد؟!
اين مطلب گذشت تا موقعي که عده اي از ملکي هاي تبريز آمدند به زيارت کربلا، بر من ظاهر شد که معاشرتم با آنها همه ناشي از حب جاه است!

امر به معروف

آيت الله سيد حسين فاطمي قمي ( از شاگردان برجسته ميرزا جواد آقا ) مي فرمودند :
اين گونه بود فرمايشات ايشان که مؤثر واقع مي شد.
حقير در شبي از شبهاي ماه رمضان براي کاري بيرون شهر رفته بودم ، ديدم عده اي از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم براي تفريح و گردش بيرون رفته بودند، اين منظره بر من ناگوار آمد.
روز بعد پس از نماز ظهر و عصر و خاتمه فرمايشات ايشان به عادت همه روز در ايوان مدرسه فيضيه ، حقير ذکر مصيبت مي کردم ، آن روز قبل از ذکر مصيبت قضيه شب گذشته را عنوان کردم به اين نحو که چرا بايد ماهي که فرمودند « دعيتم الي ضيافه الله» که روزش بهترين روزها و شبش بهترين شب ها؛ نفس ها در آن ، ثواب تسبيح دارد؛ خواب در آن، عبادت است؛ چرا بايد اهل علم به تفريح بروند؟ و به سايرين از جلالت اين ماه تذکر ندهند؟
آن روز گذشت. صبح روز ديگر در مسجد بالا سر پس از نماز خواستم سؤالي از ايشان بکنم تا چشم شريفش به من افتاد، مرا در معرض عتاب درآورده فرمود: ديدي روز قبل چه کردي در حضور اشخاص مختلفه از عوام و غيره؟! چرا بايد به اين نحو اسم اهل علم و علما را ببري؟
مگر تفريح غير مشروع است و يا بايد علما منبر بروند و به اهل علم مطالبي را بگويند؟ ممکن است به نحو ديگري به آنها بگويند.
سرم به زير افتاد عرض کردم: خطا رفتم اکنون بفرماييد چه بايدم کرد؟
فرمود: برو منبر و بگو من خطا کردم!
ولي براي من مشکل بود اظهار کنم خطاي خود را و ليکن در ذهنم بود ، تا يک روز آقا شيخ ابراهيم تُرک زير بغل مرا گرفت و گفت: تو بايد امروز منبر بروي به جاي من و به سختي مرا بلند کرد، رفتم منبر، فرمايش آن مرحوم به يادم آمد گفتم: در آن روز که گفتم چرا بايد اهل علم در ماه رمضان به تفريح بروند من خطا کردم! چيزي از اهل علم نديدم؛ ذکر مصيبت کرده فرود آمدم.

اثر سخنان ميرزا جواد آقا

خطيب محترم استاد فاطمي نيا تبريزي در کنگره بانو اصفهاني، فرمودند:
« در مورد جمال السالکين، آية الله آقا ميرزا جواد آقاي تبريزي مي نويسند که وقتي در مجلسي مي نشست مي فرمود: اي مردم! يکي از نام هاي خدا « غفار» است! همين را که مي گفت، چند نفر غش مي کردند و آنان را از مجلس بيرون مي بردند!
آية الله شيخ علي پناه اشتهاردي هم فرمودند: ميرزا جواد آقا تبريزي در مدرسه فيضيه درس اخلاق داشت و آن چنان تأثير آتشين بر دل ها مي گذاشت که در درسش از اثر صحبت ايشان، غش مي کردند و بي هوش مي شدند.
روزي به ميرزا جواد آقا عرض کردند که تأثير صحبت شما چنان است که يکي از تجار در اين جلسه حضور داشته بي هوش بر زمين افتاده است!
فرموده بودند: اين که چيزي نيست مولايشان اميرالمؤمنين هميشه از خوف خدا چنين حالتي بهش دست مي داد!

تأثير شگفت انگيز درس آخوند همداني

علامه حسن زاد ه آملي از قول علامه طباطبائي اين مطلب را نقل کرده اند که:
مرحوم آيت الله سيد علي قاضي فرمود:
من که به نجف تشرف حاصل کردم روزي در معبري آخوندي را ديدم شبيه آدمي که اختلال حواس دارد و مشاعر او درست کار نمي کند، راه مي رود.
از يکي پرسيدم که اين آقا اختلال فکر و حواس دارد؟
گفت: نه، الأن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسينقلي همداني به در آمده و هر وقت آخوند صحبت مي فرمايد در حُضار اثري مي گذارد که بدين صورت از کثرت تأثير کلام و تصرف روحي آن جناب، از محضر او بيرون
مي آيند.

مقام ميرزا جواد آقا

حجت الاسلام فاطمي نيا مي فرمودند : ... اينها حيف است، اينها سينه به سينه است، اگر ناقلش مثل من بيافتد و بميرد ديگر کسي پيدا نمي شود بگويد، هي منتظر شوي که راديو خواهد گفت، يا تلويزيون. ديگر تمام شد!
... آقا شيخ محمد حسين بهاري خودش به من فرمود که آقا ميرزا جواد آقا تبريزي ـ رضوان الله عليه ـ روي منبر نشسته بود و من پاي درس ايشان بودم.
شيخ محمد حسين تا سه چهار سال پيش زنده بود خيلي مرد بزرگي بود منتهي ديگر چون آسم شديدي داشت آن هم در يک گوشه شهرستان! ايشان مجهول القدر مانده بود... ايشان مي فرمود جوان بودم ميرزا جواد آقا روي منبر درس مي گفت، مي گويد يک دفعه ديدم اين دو چشم هاي نوراني را متوجه ما کرد گفت: اهل کجايي؟ ـ من خلاصه عرض مي کنم ـ گفتم: اهل بهار! تا گفتم اهل بهار، به پُري صورتش اشک ريخت!
سپس گفت: شيخ محمد بهاري، قبرش زيارتگاه شده يا نه؟ قبر شيخ محمد مزار شده يا نه؟
بعد گفت: ان شاء الله من در پنجشنبه هفته آينده مهمان ايشان هستم! ـ يا گفت: به او ملحِق مي شوم ـ اين حرفي که مي زد مثل اينکه پنجشنبه بوده مي فرمود: پنجشنبه آينده!
يک شاگردي داشت آن شاگرد بي قرار شد، گريه کرد، آمد خودش دست به ضريح حضرت معصومه عليها السلام شد.
گفتيم: چه خبر است؟ والله! من اين آقا را مي شناسم اينکه گفت: من پنجشنبه آينده مهمان شيخ محمد بهاري هستم، ديگر تمام شد!
گفتيم: حالا امام نيست، پيامبر نيست که حرفش را اين قدر زود باور مي کنيد. حالا که آقا ميرزا جواد آقا سر حال است. به هر حال، گفت: پنجشنبه آينده جنازه آقا ميرزا جواد آقا تبريزي تشييع شد.
مهم اين است که ايشان مي گفت: طلبه هاي دارالشفاء، فيضيه و جاهاي ديگر، ـ ببينيد اينها مهم است، قريب به دويست و پنجاه طلبه، قريب به دويست و پنجاه طلبه!! - از حوزه علميه خواب ديده بودند صبح که پا شده بودند براي نماز، به همديگر مي گفتند: خواب ديديدم! يک الف اين خواب ها با هم فرقي نداشت. خيلي حرف است! 250 نفر خواب ببينند يک الف هم با هم فرق نداشته باشد!!
خلاصه؛ که در شب پنجشنبه خواب ديده بودند که جنازه آقا ميرزا جواد آقا تبريزي روي تابوت حرکت مي کند، حضرت سيد انبياء صلي الله عليه و آله و سلم جلوي جنازه حرکت مي کند!

برکت قم و قبرستان شيخان

علامه طهراني مي فرمايد:
« جناب آقاي سيد هاشم حداد [ عارف نامي و شاگرد برجسته سيد علي آقا قاضي] از قبرستان معروف به « شيخان» بسيار مبتهج بودند و مي فرمودند: بسيار پر نور و پر برکت است و خدا مي داند چه نفوس زکيه و طيبه اي در اينجا مدفونند.
پس از قبر مطهر بي بي که فضاي قم و اطراف قم را باز و گسترده و سبک و نوراني نموده است و به واسطه برکات آن حضرت است که گويا خستگي از زمين قم و از خاک قم برداشته شده است، هيچ مکاني در قم به اندازه اين قبرستان نوراني و با رحمت نيست! و سزوار است طلاب و سائرين بيشتر از اين، به اين مکان توجه داشته باشند و از فضايل و فواضل معنوي و ملکوتي آن بهره مند شوند و نگذراند اين آثار محو شود و دستخوش نسيان قرار گيرد. قبر بسياري از أعلام شيعه مانند زکريا بن ادريس و زکريا بن آدم و محمد بن قولويه در اينجاست؛ و اخيرا" قبر مرحوم هيدجي سالک دل سوخته و وارسته، و قبر مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي، و قبر مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي و امثالهم در اينجاست که هر يک استوانه اي از عظمت و جلال مي باشند.

تمجيد امام از مقام ميرزا جواد آقا

علامه طهراني مي فرمود :
مرحوم صديق ارجمند آية الله شيخ مرتضي مطهري ـ رحمة الله عليه ـ به حقير گفت: من خودم از رهبر انقلاب، آيه الله خميني ـ اعلي الله تعالي مقامه ـ شنيدم که مي فرمود:
در قبرستان قم يک مرد خوابيده است و او حاج ميرزا جواد آقاي تبريزي است!

شاهکار ملاحسينقلي همداني در تربيت شاگردان

علامه طهراني مي فرمايد:
« ... گويند علت انحراف حسين بن منصور حلاج در اذاعه و اشاعه مطالب ممنوعه و اسرار الهيه، فقدان تعلم و شاگردي او در دست استاد ماهر و کامل و راهبر راهرو و به مقصد رسيده بوده است.
او از نزد خود به راه و سلوک افتاد، و بدين مخاطر مواجه شد و لذا بزرگان از ارباب سلوک و عرفان ، او را قبول ننموده و رد کرده اند و در مکتب معرفت داراي وزني به شمار نياورده اند.
و مانند شيخ احمد احسائي که از نزد خود خواست به مقام حکمت و عرفان برسد و صِرف مطالعه کتب فلسفيه خود را صاحب نظر دانست و اشتباهات فراواني مانند التزام به تعطيل و انعزال ذات مقدس الهي از اسماء و صفات و ... به بار آورد که موقعيت او را در نزد ارباب و نقادان بصير و خبير شکست و تأليفات او را در بوته نسيان و عدم اعتناء قرار داد.
در مکتب تربيتي آية الحق مرحوم آخوند ملا حسينقلي همداني ( استاد ميرزا جواد آقا ملکي ) هيچ يک از اين خطرات در هيچ يک از شاگردان او ديده نشده است.
با اينکه هر يک از آنها در آسمان فضيلت و کمال چنان درخشيدند که تا زمان هايي را بعد از خود روشن نموده و در شعاع وسيعي اطراف محور و مرکز وجود مثالي و نفسي خود را نور و گرمي بخشيده و مي بخشند. معارف الهيه و سلوک علمي آياتي از شاگردان او را مانند سيد احمد کربلايي طهراني و حاج شيخ محمد بهاري و حاج ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي و سيد محمد سعيد حبوبي ، کجا تاريخ مي تواند به دست محو و نابودي سپرده و در محل انزوا بايگاني کند ....؟! »

سليقه معنوي ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي

مرحوم ميرزا عبدالله شالچي تبريزي مي فرمايد:
... مرحوم استادم حاج ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي که هم مجتهد در فقه بود و رساله عمليه داشت و هم در معارف اسلامي صاحب نظر، دستوراتي مي دادند که انسان در خوردن، خوابيدن، نشستن، صحبت و عمل کردن چگونه رفتار کند. يکي از دستورات ايشان اين بود که : انسان نبايد معصيت کند.
خوش سليقگي را ببينيد آقا! اين عالمي است که خوش سليقه است و پيروانش را به راه راست هدايت مي کند. اولين دستوري که مي دهد اين است که انسان نبايد معصيت کند. مي فرمود:
انسان در خوردن نبايد به قدري نخورد که ضعف پيدا کند و نه به قدري بخورد که کسل شود و از اطاعت باز بماند. ايشان به شب خيزي خيلي اهميت مي داد.

استفاده از مقبره استاد

مرحوم شالچي تبريزي مي فرمود :
ايشان اينجا در قم بودند و فوت شدند. قبرشان هم در شيخان است. من حالا هم از قبرش استفاده مي کنم. برويد سر قبرش، فاتحه بخوانيد، حوائجتان را هم بخواهيد. گمان مي کنم که نتيجه بگيريد.
من حالا هم گاهي شده است که عرضي داشته باشم مي روم سر قبر ايشان و نتيجه مي گيرم. خواب هم مي بينم و استفاده مي کنم.

انتقال معارف با نگاه عارفانه

از قول مرحوم شالچي نقل شده : يک وقت بنده رفته بودم خدمت آقا، ايشان آمد رو به روي من نشست به طوري که زانوهاي من به زانوهاي ايشان چسبيد و نگاه هاي ممتدي به من کرد.
من فهميدم مطلب چيست، من هم شروع کردم به ايشان نگاه کردن چون بعضي از بزرگان با نگاه کردن معارفي را منتقل و القاء مي کنند؛ بعد [ ميرزا جواد آقا] فرمودند: پاشو برو!

چرا تکليف را انجام ندادي؟!

مرحوم شالچي فرمودند:
« روزي در درس حاج ميرزا جواد آقا شرکت کردم. پس از درس، آقا دستوري را به من فرمودند تا انجام دهم. من با اين که تصميم به انجام آن در نيمه هاي شب داشتم به علت کار زياد موفق به بيتوته و انجام دستور استاد در سحرگاه نشدم. فردا چون به درس استاد رفتم هنگام بازگشت چون برخاستم بيايم استاد فرمود: شما تشريف داشته باشيد!
آنگاه که شاگردان رفتند، فرمود: چرا تکاليف تعيين شده را ديشب انجام ندادي؟! من به يکباره در حيرت شدم که من با کسي اين حال نگفتم و کسي جز خدا از اين واقعه خبردار نبود.
پس، از ايشان عذر تقصير خواستم. اين بي توفيقي در شب بعد نيز رخ داد و باز استاد به من خاطر نشان کرد که دستورش را انجام نداده ام. پس از آن با تلاش و همت دو چندان موفق به انجام دستور استاد شدم و از آن بهره مند گشتم.»

ديد ملکوتي

استاد شالچي تبريزي مي فرمود :
« يکي از روزها صبح پس از نماز براي شرکت در جلسه اخلاق ميرزا جواد آقا به فيضيه رفتم.
استاد به من فرمودند: ميرزا عبدالله چه مي بيني؟!
اين صحبت استاد گويا خود تصرفي بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره ام برداشته شد.
ديدم اشخاصي را که در فيضيه هستند و در ظاهر مي بينم، اما باطن آنان را نيز مشاهده مي کنم به صورت هاي گوناگون اند! بار ديگر فرمودند: فلاني چه مي بيني؟ و من چون توجه کردم دريافتم ارواح مؤمنين روي صحن مدرسه فيضيه دور هم نشسته اند و با هم مذاکره مي کنند!
پس از آن استاد به من فرمودند: ميرزا عبدالله فکر نکني اينها مقاماتي است و به جايي رسيده اي؟! اينها در برابر آنچه در سير و سلوک و تقرب الي الله به سالک مي دهند هيچ است.»

تسليم به قضاي الهي

حاج آقا شالچي فرمودند:
« روزي همراه استادم مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملکي قدم مي زديم که ايشان در جايي نشستند و مشغول خواندن چيزي شدند.
ما احساس کرديم ايشان مشغول فاتحه خواني هستند و در عين حال قبري را هم آنجا نيافتيم! از ايشان سؤال کرديم: آيا قبر بزرگي در اينجاست که مشخص نيست و ما نمي دانيم؟
ايشان با لبخندي گذشتند. ما فهميديم که ايشان مايل به جواب گفتن نيستند. پس از اين ماجرا، هفته بعد فرزند ايشان فوت کرد و در همانجا دفن گرديد و معلوم شد که مرحوم ملکي خبر اين حادثه را از قبل مي دانستند!»

تشکر از واسطه فيض الهي

آيت الله سيد احمد فهري زنجاني نقل مي کنند :
دوستي داشتم به نام مرحوم سرهنگ محمود مجتهدي که درک محضر ايشان را کرده بود و نيز از انفاس او بهره اي داشت، او مي گفت: روزي پس از پايان درس، عازم حجره يکي از طلبه ها که در مدرسه دارالشفاء بود، گرديد و من نيز در خدمتش بودم ، به حجره آن طلبه وارد شد و مراسم احترام معمول گرديد و پس از اندکي جلوس ، برخاسته و حجره را ترک گفتند و چون منظور از اين ديدار را پرسيدم ، فرمود:
شب گذشته به هنگام سحر، فيوضاتي بر من افاضه شد که فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه کردم ديدم که اين آقاي طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شب اش به من دعا مي کند و اين فيوضات اثر دعاي اوست، اين بود که به عنوان سپاسگزاري از عنايتش، به ديدار او رفتم!

قليان را چاق کن!

از قول آيت الله ميرزا علي اکبر مرندي نقل کرده اند که :
اولين بار که ميرزا جواد اقا ملکي تبريزي خدمت ملاحسنقلي همداني مي رسد، آن مربي بزرگ عرفان نگاهي بر او مي اندازد و مي فرمايد: برو برايم قليان را چاق کن بياور!
ميرزا جواد آقا با آن مرتبه علمي و مراتبي که براي خودش قائل بود وقتي در ميان جمع زيادي از علما و فضلاي نجف اين دستور ملاحسينقلي را دريافت مي کند مي رود و اولين قدم را در اولين ديدار بر روي نفس اماره مي گذارد و تکبر و خودخواهي را درهم مي شکند و مثل يک آبدارچي قليان را آماده مي سازد و خدمت استاد مي آورد.
درگذشت فرزند و اکرام مهمان
آيت الله فهري نقل مي کنند : « ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي پسري داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است .
در روز عيد غدير که ايشان در منزل جلوس کرده و قشرهاي مختلف به زيارتشان مي آمده اند، خادمه منزل به کنار حوض خانه مي آيد و ناگاه چشمش بر پيکر بي جان پسر که بر روي آب بوده مي افتد. بي اختيار فرياد مي زند، اهل خانه که از اندرون به صداي خادمه بيرون مي آيند و با منظره دلخراشي اين چنين مواجه مي شوند، بي اختيار همه فرياد مي کشند.
مرحوم ملکي متوجه مي شود که صداي شيون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بيرون مي آيد. مي بيند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. رو به زنها کرده و خطاب مي کند: ساکت!
همگي سکوت مي کنند و همين سکوت ادامه مي يابد تا آنکه مرحوم ملکي از همه ميهمانان پذيرايي مي کند و طبق معمول سنواتي ، عده اي از آنان ناهار را در منزل ايشان صرف مي کنند و پس از پايان غذا که عازم رفتن مي شوند، مرحوم ملکي به چند نفر از خواص مهمانان مي فرمايد که شما اندکي تأمل کنيد که با شما مرا کاري است و چون بقيه مهمانان بيرون مي روند، واقعه را براي آنان بازگو مي کند و از آنان براي مراسم تجهيز فرزند از دست رفته کمک مي گيرد. اين داستان گذشته از آنکه حاکي از اعلا درجه مقام رضا و تسليم آن بزرگوار است، نشانگر قدرت روحي و نيروي تصرف در نفوس ديگران نيز هست .

ارتحال

از قول آيت الله فهري نقل شده :
همچنين شنيدم از زاهد عابد مرحوم حسين فاطمي قمي که از دوستان مرحوم ملکي بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقاي حاج ميرزا جواد جوياي حال تو شده است.
[ آقاي فاطمي] فرمود: من با سابقه کسالتي که از ايشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم ( و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) ديدم ايشان استحمام کرده خضاب بسته و پاک و پاکيزه در بستر بيماري افتاده و آماده اداي نماز ظهر و عصر است.
در ميان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعاي تکبيرات افتتاحيه را خواند و همين که به تکبيرة الاحرام رسيد و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
اين واقعه يازدهم ذي الحجه به سال 1343 هجري قمري بود. پيکر پاکش پس از تجهيز در شيخان قم به خاک سپرده شد .
منبع:سايت صالحين
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image